عادت کنیم تفکر سیستمی داشته باشیم
اجازه دهید ابتدا به مفهوم و اصول تفکر سیستمی (Systematic Thinking) اشارهای کوتاه داشته باشیم، سپس بپردازیم به اینکه عادت به سیستمی فکر کردن و تفکر سیستمی چه معایب و چه مزایایی می تواند به دنبال داشته باشد. در مقالات قبلی گفتیم "تفکر سیستمی" سازماندهی اطلاعات برای رسیدن به خروجی بامعنا است!
اصول تفکر سیستمی / اساس تفکر سیستمی
اگر خود را جزئی از یک سیستم میدانیم، باید در راستای اهداف آن سیستم قدم برداریم.
وقتی سیستم درست کار کند مسلما خروجی آن نیز درست خواهد بود که این نشان از عملکرد صحیح و بی نقض تمام اجزای سیستم دارد، از طرفی، وقتی مشکلی برای یکی از اجزای سیستم پیش بیاید، سایر بخشها هم دچار آسیب و نقص خواهند شد؛
تفکر سیستمی از ما (به عنوان یکی از اجزای سیستم) می خواهد که نسبت به مشکل پیش آمده بی تفاوت نباشیم و طوری رفتار نکنیم که انگار به ما ربطی ندارد! چرا که آن مشکل در نهایت مشکل سیستم است که ما جزئی از آن هستیم، بنابراین دودش به چشم ما هم می رود.
همانطور که گفته شد در هر سیستم فعالیت هر یک از اجزا به هم مرتبط و در راستای یک هدف اصلی است حال اگر قرار باشد هر جزء، بی توجه به اجزای دیگر، ساز خود را بزند و بی توجه به نقش خود در عملکرد کل سیستم، صرفا کار خود را انجام دهد، طبیعی است که آن سیستم خروجی مناسبی نخواهد داشت.
امکان پذیر نبودن تحلیل کل سیستم بدون در نظر گرفتن اجزاء آن،
به تیمهای ورزشی مانند تیم فوتبال توجه کنید، کاملا شبیه به یک سیستم عمل می کنند. هر بازیکن نقش مستقل خود را دارد، برای مثال مدافعین از نزدیک شدن توپ به دروازه و دروازهبان از ورود توپ به داخل دروازه، جلوگیری می کنند؛ مهاجمان هم منتظر رسیدن توپ هستند تا در فرصت مناسب حمله کنند و گل بزنند.
درست است که نتیجه هر چه باشد برای تیم است، مثلا اگر تیم در اثر خطای دروازهبان گل بخورد و یا در اثر بی دقتی مهاجمان در گل نکردن موقعیتها بازی را ببازند، در هر صورت می گویند که تیم باخت و بعلکس،
اما زمانیکه می خواهند عملکرد تیم را تحلیل و بررسی کنند، این اشتباه است که برد و یا باخت تیم را ناشی از تفاضل تعداد گلهای رد و بدل شده در دروازهها بدانند! به صورت کارشناسانه عملکرد هر بازیکن را بررسی و تحلیل کرده و سپس دلایل و نقاط قوت و ضعف را شناسایی می کنند و...،
بنابراین بدون در نظر گرفتن عملکرد هر یک از اجزاء نمی توان کل سیستم را تحلیل نمود.
بطور کل، پایه و اساس تفکر سیستمی بر این است که ما را آگاه کند به اینکه هیچ راه حل کاملی وجود ندارد؛ چرا که همواره انتخابهای ما بر دیگر بخشهای سیستم تاثیر خواهند گذاشت؛ در نتیجه چیزی که بسیار اهمیت دارد آن است که با توجه به شرایط، بهینه ترین تصمیم را بگیریم و بهترین انتخاب ممکن را انجام دهیم.
از آنجایی که از ویژگیهای یک آموزش خوب، گفتن داستان و آوردن مثالهای مرتبط و زیاد هست، از این جهت برای تفهیم بیشتر این مورد (عدم امکان تحلیل کل، بدون در نظر گرفتن اجزاء) به داستان معروف زیر که از حکایات جناب مولانا است، توجه کنید:
داستان فیل در اتاق تاریک
فیلی را در یک اتاق تاریک قرار دادند، افرادی را که تا آن زمان فیل ندیده بودند به آن اتاق آوردند و از آنها خواستند که بدن فیل را لمس کنند و هر چیزی که درک کردند و به ذهنشان رسید توصیف کنند،
فردی خرطوم فیل را دست کشید و گفت به نظرم "مار" است، دیگری کمر فیل را دست کشید و گفت این "تخت" است، فرد دیگر پس از لمس گوشهای فیل آن را "بادبزن" تصور کرد و...،
اگر در آن اتاق چراغی را روشن می کردند، با دیدن کلیه اجزای بدن فیل کنار یکدیگر، همه آن اختلاف نظرها و تصورات اشتباه از بین می رفت، بنابراین نمی توان با سطحی نگری و به صرف درک و لمس "یک جزء" درباره "کل" نظری قاطع داشت.
به بیان دیگر، اگر به طور جداگانه به تحلیل هر جزء بپردازیم "ویژگیهای مثبت کل" را از دست خواهیم داد.
چیزی که تفکر سیستمی را خاص میکند این اصل است که علاوه بر توجه به تعامل اجزای درون سیستم با هم، تعامل اجزا با محیط را نیز مورد بررسی قرار میدهد.
چرا باید عادت کنیم تفکر سیستمی داشته باشیم؟
بطور کل انسانها بر اساس عادتهای خود رفتار می کنند. وقتی عادتی در ما شکل می گیرد، در صورت لزوم بدون آنکه فکر و انرژی زیادی صرف کنیم، بر اساس عادتهای خود عمل خواهیم نمود.
نکته اینجاست که تغییر عادت کار سخت و زمانبری است، همانطور که این عادتها در اثر گذر زمان و تکرار زیاد در ما شکل گرفته و نهادینه شدهاند، تغییر آن عادتها و ایجاد عادتهای جدید نیز نیاز به زمان و تکرار و تمرین مستمر دارد و بلکه بیشتر!
بنابراین اکثر افراد خیلی علاقه ندارند که عادات خود را تغییر دهند و حاضرند همچنان از همان روشهای گذشته و قدیمی خود استفاده کنند.
رفتار و عمل بر اساس عادتها، خلاقیت را از ما می گیرد، باید مراقب بود !
از آنجا که داشتن تفکر سیستمی نیاز به درک عمیق، تمرین و ذهن آگاهی دارد و از طرفی، اینکه بتوانیم همیشه هنگام نگاه کردن به محیط اطراف خود، همزمان حواسمان به روابط موجود هم باشد، کار آسانی نیست، بنابراین اکثر افراد ترجیح می دهند به موضوعات و مسائل سطحی نگاه کنند و سطحی برخورد داشته باشند.
با توجه به اینکه آموختیم، عملکرد صحیح و تعاملی اجزای یک سیستم با یکدیگر است که باعث خروجی صحیح می شود بنابراین، می توانیم به این ادراک برسیم که ما نیز هر کدام جزئی از یک سیستم بزرگ به نام "جهان هستی" هستیم و همه حرکات و رفتارهای ما بر زندگی خود و بر زندگی دیگران تاثیرگذار خواهد بود؛ از این جهت ضروریست که ویژگی های تفکر سیستمی بدانیم و کابردهای تفکر سیستمی و همچنین سیستمی فکر کردن را یاد بگیریم تا در محیطی که هستیم رفتارهای مناسب، صحیح و به دور از سوءتفاهم از خود نشان دهیم و به طور منطقی مسائل را حل کنیم؛
برای این منظور لازم است با تمرین و ذهن آگاهی، سیستمی فکر کردن را به عادت زندگی خود تبدیل کنیم!
از مهمترین مزایای تفکر سیستمی / مزایای سیستمی فکر کردن
- تفکر سیستمی به رشد و پیشرفت هر فرد و هر سازمان کمک می کند.
- تفکر سیستمی باعث می شود تفکرات قدیمی و منسوخ شده حذف شوند.
- با تفکر سیستمی می توان تمایز ایجاد نمود و از رقبا پیشی گرفت.
- می توان برای رسیدن به اهداف سیستم، از هر عضوی چه متخصص باشد و چه تازه کار و غیرمتخصص، استفاده نمود.
- تفکر سیستمی می تواند به حل مسائل و مشکلات کار و زندگی ما بسیار کمک کند.
- با یاد گرفتن تفکر سیستمی، دیدگاه ما نسبت به سازمان و زندگی مان تغییر می کند، دیگر سطحی نگر و عادی نگر نخواهیم بود.
- اهداف سیستم، تعیین و تبیین می شوند و همه اجزاء با تعامل با یکدیگر برای نیل به آن اهداف هم جهت و همسو می شوند.
- نگاه به اجزاء و کل سیستم، یکسان و یکپارچه می شود.
- با نهادینه شدن تفکر سیستمی این فرهنگ ایجاد و این واقعیت آشکار می شود که می توان در کنار هم و به کمک هم به اهداف مشترک رسید و طعم موفقیت را چشید.
- با داشتن تفکر سیستمی یاد می گیریم که "شکست" یک اتفاق بد نیست، بلکه یک تجربه است، بنابراین اختلالات بوجود آمده در سیستم را موقتی خواهیم دانست و مطمئن هستیم که می توانیم بزودی آن را رفع و به حرکت رو به جلوی خود ادامه دهیم
ما اصلا شکست نمی خوریم!
وقتی در قالب یک سیستم به همه مسائل نگاه کنیم، دیگر این ما نیستیم که شکست می خوریم، این سیستم است که موقتا شکست می خورد!
شکست سیستم، بیانگر این است که مشکلی در جایی از خود سیستم نهفته است و این خبر خوبی است! به این دلیل که می توان با بررسی مجدد فرآیند و اجزای سیستم، عیب یابی و مورد را رفع نمود و مجددا سیستم را اجرا کرد؛
بنابراین داشتن تفکر و نگرش سیستمی این توان و امکان را به ما می دهد تا شکستها را نوعی از موفقیت بدانیم!
چرا که پس از هر بار شکست و تجربه آن، نه تنها مایوس نمیشویم بلکه متوجه می شویم که این روش جواب نمیدهد بنابراین آن را کنار گذاشته و یک قدم دیگر به روش بهینه نزدیکتر خواهیم شد!وقتی به مشکلات پیچیده بر میخوریم و به آنها با دید متفاوت و سیستمی مینگریم، خواهیم دید که راهکارهای بهتر، نوآورانه و خلاقانه بیشتری به ذهنمان می رسند و یا سر راهمان قرار میگیرند،
حال اگر این روش در ما و در سازمان ما نهادینه و تبدیل به یک عادت سیستمی شود، از آن به بعد مشکلات برایمان تبدیل به فرصتهای هیجان انگیز خواهند شد، و چه چیزی از این بهتر!!!این تغییر نگاهی است که سیستمی فکر کردن به ما می دهد و سرانجام با پیگیری و استمرار، به نتیجه و خروجی دلخواه خود می رسیم (بسیاری از اختراعات به این شکل به سرانجام رسیدهاند).
معایب تفکر سیستمی / معایب سیستمی فکر کردن
- داشتن تفکر سیستمی گاهی می تواند باعث شود افراد اشتباهات خود را نپذیرند و دیگران را مقصر بُروز آن اشتباهات بدانند، حتی می تواند این شبهه را ایجاد کند که کسی به دنبال قرض ورزی با آنان است و...، این نوع از دیدگاه می تواند حقیقت را پنهان کند و سوء تفاهمهایی را ایجاد کند.
- تفکر سیستمی می تواند باعث این شود که به همه چیز به صورت "علت و معلول" نگاه کنیم، در حالیکه ممکن است بر اثر تصادف و به صورت خیلی عادی، برخی از اتفاقات بطور همزمان رخ دهند، اما هیچکدام از آنها دلیل بر رخ دادن دیگری نیست.
- برخی از تغییرات نیاز به گذر زمان و انجام اقدامات خاص دارند و طول می کشد تا آن تغییرات ایجاد شوند، ممکن است تفکر سیستمی برای این نوع از تغییرات راه حلی نداشته باشد و نتواند کمکی کند.
برای مثال تغییراتی که نیاز به تغییر فرهنگ عمومی دارند از این جنس از مسائل هستند، مثلا نیاز است ابتدا در یک بازه زمانی بلند مدت با ارائه آموزشهای لازم و مناسب به افراد یک سیستم (جامعه) آنها را برای آن تغییرات آماده نمود سپس منتظر شد تا در آینده بتوان خروجی بهتری داشته و شاهد بود.
سخن پایانی
سطحی فکر و رفتار نکنیم، خود را در یک سیستم واحد بدانیم و بپذیریم چیزی که مهم است "خروجی سیستم" است، منفعت طلبی شخصی و بی تفاوت بودن نسبت به اتفاقات پیرامون شاید در کوتاه مدت جواب دهد اما بدون شک در بلند مدت به ضرر اینگونه افراد است چرا که اگر خروجی سیستم بد باشد، گریبان آنها را نیز خواهد گرفت!
تمرین کنیم و عادت کنیم که سیستمی فکر کنیم و یادگیری تفکر سیستمی را در اولویت کارهایمان قرار دهیم و به طور مستمر و آگاهانه آن را تمرین کنیم.
مقاله های تکمیلیِ پیشنهادی:
تفکر سیستمی چیست و مفهوم آن چه هست؟
کاربرد تفکر سیستمی در بخشهای مختلف
شاد و دلنشین باشید