شانس چیست؟ و انواع شانس

با پنج نوع شانس، زندگیتان را از نو بسازید!

وقتی کلمه «شانس» را می‌شنویم، ذهنمان اغلب به سمت اتفاقاتی می‌رود که هیچ کنترلی روی آنها نداریم؛ مثل: پیدا کردن یک تراول صد هزار تومانی روی زمین، برنده شدن در یک قرعه‌کشی، یا حتی گم کردن کلید خانه درست وقتی عجله داریم! این همان چیزی است که مردم به آن «شانس کور» یا «شانس تصادفی» می‌گویند. شانس تصادفی ساده‌ترین، مرسوم‌ترین و آشناترین نوع شانس که همه ما بارها در زندگی تجربه‌اش کرده‌ایم.

اما آیا شانس واقعا فقط همین است؟ آیا باید دست روی دست بگذاریم و منتظر باشیم تا بخت به ما رو؟ آیا ما واقعا بد شانس هستیم؟ آیا شانس ساختنی است؟ آیا می‌توانیم خودمان سرنوشت خودمان را رقم بزنیم؟ آیا...

 

شانس چیست و چرا باید نگاهمان به شانس را تغییر دهیم؟

در این مقاله آموزشی، می‌خواهم شما را با مفهوم و تعریف شانس و انواع شانس آشنا کنم.

 

تعریف شانس (شانس چیست؟)

شانس، مجموعه‌ای از فرصت‌هاست که از ترکیب عوامل تصادفی، تلاش فردی، هوشیاری، مهارت و روابط انسانی به وجود می‌آید و می‌تواند با آگاهی و اقدام، به نفع ما شکل بگیرد.

 

انواع شانس

1- شانس تصادفی (شانس کور)

2- شانس دست ساز (شانس فعال)

3- شانس ذکاوت آنی (شانس تیزحسی)

4- شانس شایستگی (شانس حاصل از آمادگی)

5- شانس شبکه ای (شانس ارتباطی)

هر بخش از این مقاله به یکی از این انواع شانس اختصاص دارد و هدفم این است که نشان دهم شانس ساختنی است!


آیا من بد شانسم؟

قرار است یاد بگیریم که نقش شانس در موفقیت ما به چه میزان است؟ چطور شانس بیاوریم؟ چطور خوش شانس شویم؟ چطور شانس بسازیم؟ چطور فرصت سازی کنیم؟ چطور با دستان خودمان سرنوشتمان را رقم بزنیم و آن را تغییر دهیم؟ و...

تکیه کردن به شانس تصادفی (شانس کور)، همان چیزی است که آدم‌ها را گول می‌زند و باعث می‌شود فکر کنند «من بدشانسم!»؛ در حالی که با کمی تلاش و هوشیاری و مهارت، می‌توانید خودتان شانس را بسازید.

همچنین در این مقاله از داستان‌های واقعی کارآفرینان، ورزشکاران و حتی آدم‌های معمولی، نکاتی از کتاب‌های معروف و... برای شما گفته‌ام تا با نگاهی عمیق و عملی، دنیای شانس برایتان بازتعریف شود تا دیگر منتظر شانس تصادفی نمانید!

پس بریم که این سفر جذاب را شروع کنیم...


1- شانس تصادفی (شانس کور)

شانس ساده و مرسوم، اما فریبنده!

شانس تصادفی همان نوع شانسی است که همه ما آن را به عنوان «شانس رایج» می‌شناسیم و در زندگی روزمره و در طول دوران عمر خود بارها و بارها با آن روبه‌رو می‌شویم.

این شانس مثل یک باد غیرقابل پیش‌بینی است که گاهی به نفع ما می‌وزد و گاهی علیه ما. مثلا اینکه در کدام کشور، شهر یا خانواده به دنیا آمده‌ایم، یا یک روز که از خیابان رد می‌شویم یک قطعه طلا پیدا کنیم، یا حتی یک بیماری ناگهانی مثل کرونا بیاید و زندگیمان را زیر و رو کند و...؛ همگی نمونه‌هایی از شانس تصادفی هستند.

چون ما هیچ کنترلی بر این نوع شانس نداریم، به همین دلیل به آن «شانس کور» می‌گویند؛ چون نه می‌توانیم پیش‌بینی‌اش کنیم، نه تغییری در آن بدهیم و نه حتی گاهی از آن فرار کنیم!

ویژگی بارز شانس تصادفی این است که می‌تواند نتایج مثبت (خوش شانسی / موفقیت غیرمنتظره) یا نتایج منفی (بدشانسی) به همراه داشته باشد. برای مثال، یک روز ممکن است با برنده شدن یک جایزه کوچک در قرعه‌کشی خوشحال شویم و روز دیگر با گم شدن گوشی‌مان در تاکسی ناراحت!

 

اما چرا می‌گوییم این نوع شانس فریبنده است؟

چون ذهنِ ما را گول می‌زند و باعث می‌شود فکر کنیم همه زندگی همین است. وقتی مدام می‌گوییم من بدشانسم، در واقع داریم خودمان را قربانی این شانس تصادفی می‌کنیم و فراموش می‌کنیم که این فقط یک بخش کوچک از داستان زندگی ماست، نه کل آن.

این طرز فکر، ما را در یک چرخه منفی نگه می‌دارد. فکر می‌کنیم چون شانس نداریم، بنابراین هیچ کاری نمی‌توانیم انجام دهیم! اما آیا واقعا این درست است؟

 

 برای درک بهتر به چند مثال زیر که همه آنها واقعی هستند، توجه کنید:

 چند سال پیش، مرد جوانی یک روز که از مترو پیاده شد، کیف پولی پر از پول نقد و کارت‌های بانکی پیدا کرد. او می‌توانست آنها را نگه دارد و به خودش بگوید چه شانس خوبی!؛ اما تصمیم گرفت دنبال صاحبش بگردد. با کمی تلاش، صاحب کیف را پیدا کرد و آن را برگرداند.چند ماه بعد، همان فرد که یک تاجر موفق بود، به آن مرد جوان پیشنهاد کاری داد که حقوقش چند برابر شغل قبلی‌اش بود. این شانس تصادفی بود، اما اگر آن مرد جوان صداقتش را نشان نمی‌داد هیچ‌وقت به آن فرصت بزرگ نمی‌رسید. شانس کور به او یک موقعیت داد، اما این خودش بود که آن را به موفقیت تبدیل کرد.

 به زندگی «جِی.کی. رولینگ (J. K. Rowling)»، نویسنده مجموعه هری پاتر (Harry Potter) نگاه کنید. او قبل از اینکه به شهرت برسد، بارها با رد شدن کتابش توسط ناشران مواجه شد. یک بار حتی نسخه دست‌نویسش را به اشتباه برای ناشری فرستاد که اصلاً داستان کودک نمی‌خواند! این اتفاقات تصادفی می‌توانست او را متوقف کند. او می‌توانست بگوید “من بدشانسم” و قلم را زمین بگذارد، اما تسلیم شانس کور نشد. او به تلاش ادامه داد و در نهایت یک ناشر کوچک پذیرفت کتابش را چاپ کند. این شانس تصادفی بود، اما بدون پشتکارش، هیچ‌وقت به موفقیت نمی‌رسید!

 در سال 1928، «الکساندر فلمینگ (Alexander Fleming)» به‌طور اتفاقی پنی‌سیلین را کشف کرد. او متوجه شد که یک کَپَک به طور تصادفی در آزمایشگاهش رشد کرده و باکتری‌ها را از بین برده. این یک شانس تصادفی بود، اما اگر فلمینگ دقت و دانش کافی نداشت، این کشف بزرگ هیچ‌وقت به دنیا معرفی نمی‌شد!

 

چرا شانس تصادفی گول زننده است؟

شانس تصادفی یا شانس کور به ما این حس را می‌دهد که هیچ کنترلی روی زندگیمان نداریم. مثلا فرض کنید یک روز صبح که برای یک مصاحبه کاری مهم آماده شده‌اید، ماشینتان پنچر می‌شود و به قرار نمی‌رسید. ذهنتان سریع می‌گوید «من بدشانسم»، اما آیا واقعا این بدشانسی است؟ یا فقط یک اتفاق تصادفی بود که می‌توانستید با کمی آمادگی بیشتر (مثلا چک کردن لاستیک‌ها از قبل یا داشتن برنامه جایگزین) جلوی تاثیرش را بگیرید؟

اینجاست که شانس کور ما را فریب می‌دهد و باعث می‌شود فکر کنیم همه چیز به بخت و اقبال بستگی دارد، در حالی که این فقط یک توهم است.

در کتاب معروف «بیندیشید و ثروتمند شوید» نوشته ناپلئون هیل (Napoleon Hill, 1937)، او به این موضوع اشاره می‌کند:

"شانس تصادفی تنها زمانی به کار می‌آید که آمادگی ذهنی برای استفاده از آن داشته باشیم. موفقیت، نتیجه آمادگی و عمل است نه فقط بخت."

این جمله یعنی شانس تصادفی به تنهایی هیچ ارزشی ندارد؛ این ما هستیم که باید آن را به فرصت تبدیل کنیم.

 

چطور از شانس تصادفی استفاده کنیم؟

هر چند شانس تصادفی غیرقابل کنترل است؛ اما می‌توانیم خودمان را برای آن آماده کنیم.

مثلا، فرض کنید هنگام عبور از یک خیابان، به طور اتفاقی تابلوی اعلانات یک شرکت معتبر را می‌بینید که یک آگهی استخدام فوری چسبانده؛ موقعیتی که هیچ برنامه‌ریزی قبلی برای مواجهه با آن نداشتید؛ به جای آنکه صرفا بگویید «چه شانس غیرمنتظره‌ای» و بعد بی‌خیال از کنار آن بگذرید، می‌توانید اطلاعات تماس آن شرکت را یادداشت کرده و رزومه حرفه‌ای خود را آماده و برایشان ارسال کنید.

 

شانس تصادفی مثل یک بذر است؛ اگر آن را نکاری، هیچ‌وقت رشد نمی‌کند!

 

پس این نوع شانس، هر چند ساده و مرسوم است، اما نباید معیار موفقیت یا شکست ما باشد. تکیه کردن به شانس کور یا تصادفی، همان چیزی است که آدم‌ها را گول می‌زند و فکر می‌کنند هیچ قدرتی در زندگیشان ندارند.

خبر خوب این است که شانس فقط به یک نوع محدود نمی‌شود؛ بیایید برویم به سراغ انواع بعدی شانس!


2- شانس دست ساز (شانس فعال)

وقتی حرکت می‌کنی، شانس در می‌زند!

برخلاف شانس تصادفی که مثل یک هدیه غیرمنتظره از آسمان می‌افتد، شانس دست‌ساز چیزی است که خودمان با تلاش، پیگیری و حرکت می‌سازیم. این نوع شانس وقتی به وجود می‌آید که از جایمان بلند شویم، آستین‌ها را بالا بزنیم و به سمت هدف‌هایمان قدم برداریم. هر قدمی که برمی‌دارید، مثل باز کردن یک در است که می‌تواند به فرصت‌های جدید منجر شود.

 

به قول قدیمی‌ها «شانس به سراغ کسانی می‌رود که در حال دویدن هستند، نه آنهایی که نشسته‌اند و منتظرند

 

چرا شانس دست‌ساز مهم است؟

این نوع شانس به ما قدرت می‌دهد. وقتی حرکت می‌کنید، دیگر قربانی شانس کور نیستید؛ شما خودتان خالق فرصت‌ها می‌شوید. این یعنی به جای اینکه منتظر باشید دنیا به شما چیزی بدهد، خودتان می‌روید و آن را می‌گیرید. شانس دست‌ساز، پاداش کسانی است که تسلیم نمی‌شوند و به جای بهانه آوردن، عمل می‌کنند.

 

 برای درک بهتر به چند مثال زیر که همه آنها واقعی هستند، توجه کنید:

 داستان «سارا بلیکلی (Sara Blakely)»، بنیانگذار برند اسپانکس (Spanx)، یکی از بهترین نمونه‌های شانس دست‌ساز است. سارا سال‌ها روی ایده لباس‌های فرم‌دهنده کار کرد، در حالی که شغل اصلی‌اش فروش خانه‌به‌خانه (دستفروشی درب منازل) بود. او بارها با در بسته مواجه شد؛ ناشران و تولیدکنندگان ایده‌اش را مسخره کردند و گفتند «این کار نمی‌کند»؛ اما سارا دست از تلاش نکشید. او خودش نمونه اولیه محصول را با دست دوخت و شروع کرد به تماس گرفتن با شرکت‌ها و فروشگاه‌ها. یک روز، به لطف پیگیری‌هایش، فرصتی پیدا کرد تا محصولش را به «اُپرا وینفری (Oprah Winfrey)» نشان دهد. اُپرا آن را در برنامه‌اش تبلیغ کرد و Spanx به یک برند جهانی تبدیل شد که میلیاردها دلار ارزش دارد. این شانس تصادفی نبود؛ سارا بلیکلی با حرکت مداوم و تلاشش، این فرصت را خودش ساخت. اگر او فقط منتظر شانس کور بود و در خانه می‌نشست، هیچ‌وقت به اینجا نمی‌رسید.

 فرض کنید شما یک عکاس آماتور و مبتدی هستید و تصمیم می‌گیرید عکس‌هایتان را در یک نمایشگاه محلی نمایش دهید. شاید در ابتدا فکر کنید «چه کسی به کار من نگاه می‌کند؟»؛ اما همین قدم کوچک باعث می‌شود یک نفر که گالری دارد، کارتان را ببیند و پیشنهاد همکاری بدهد. این اتفاق، شانس کور نیست؛ نتیجه این بود که شما خودتان را در معرض دید قرار دادید. حالا فکر کنید اگر در خانه می‌ماندید و عکس‌ها را فقط توی گوشیتان نگه می‌داشتید، چه می‌شد؟ هیچی! شانس دست‌ساز یعنی شما با عمل کردن، خودتان را به جایی می‌رسانید که فرصت‌ها پیدایتان کنند.

 به «کریستیانو رونالدو (Cristiano Ronaldo)» نگاه کنید. او از یک محله فقیرنشین در کشور پرتغال به یکی از بزرگ‌ترین فوتبالیست‌های جهان تبدیل شد. آیا شانس تصادفی او را به اینجا رساند؟ قطعا نه!

او از بچگی ساعت‌ها تمرین می‌کرد، حتی وقتی بقیه بچه‌ها بازی می‌کردند او با یک توپ کهنه در کوچه‌ها دریبل زدن را تمرین می‌کرد. وقتی در 12 سالگی در یک بازی دوستانه دیده شد، این نتیجه تلاشش بود، نه یک اتفاق ساده! بعدها، وقتی منچستر یونایتد او را انتخاب کرد، این شانس دست ساز بود که از سال‌ها تمرین و پیگیری به دست آمده بود.

tick small در زمان قاجار، «میرزا تقی‌خان امیرکبیر» با تلاش و پیگیری‌اش، اصلاحات بزرگی در ایران به وجود آورد. او می‌توانست مثل بقیه درباریان فقط منتظر شانس و موقعیت باشد؛ اما او خودش دست به کار شد. مثلا وقتی تصمیم گرفت دارالفنون را تاسیس کند، با مقاومت زیادی روبه‌رو شد؛ اما با پیگیری مداومش، این فرصت را برای نسل‌های بعد ساخت. این شانس دست‌ساز بود، نه یک هدیه تصادفی!

 

چطور شانس دست ساز بسازیم؟

شانس دست‌ساز نیاز به اقدام دارد. مثلا اگر می‌خواهید شغل بهتری پیدا کنید، منتظر آگهی نباشید؛ خودتان رزومه‌تان را برای شرکت‌ها بفرستید، در دوره‌های آموزشی شرکت کنید، یا با آدم‌های مرتبط شبکه‌سازی کنید. اگر یک ایده کسب و کار دارید، منتظر سرمایه‌گذار نمانید؛ با یک نمونه کوچک شروع کنید و آن را به دیگران نشان دهید. هر قدم کوچک، مثل کوبیدن یک میخ است که در نهایت یک پل را برایتان می‌سازد!

در کتاب «اثر مرکب» نوشته دارن هاردی (Darren Hardy, 2010)، او می‌نویسد:

"موفقیت، نتیجه اقدامات کوچک و مداوم است که در طول زمان فرصت‌ها را به وجود می‌آورد. هیچ موفقیت بزرگی یک‌شبه به دست نمی‌آید."

شانس دست‌ساز یعنی شما با حرکت کردن، خودتان را در موقعیتی قرار می‌دهید که درها به رویتان باز شود.

 

چرا شانس دست ساز از شانس کور بهتر است؟

چون شما را از حالت انفعال خارج می‌کند. وقتی منتظر شانس تصادفی یا کور هستید، مثل این است که کنار جاده ایستاده‌اید و منتظرید ماشینی شما را سوار کند. اما وقتی شانس دست‌ساز می‌سازید، خودتان پشت فرمان می‌نشینید و مسیر را انتخاب می‌کنید. این نوع شانس به شما حس کنترل و قدرت می‌دهد و نشان می‌دهد که شانس ساختنی است.

پس اگر می‌خواهید بدانید چطور شانس بیاوریم، جواب ساده است: شروع کنید، حرکت کنید؛ شانس خودش به دنبالتان خواهد آمد!


3- شانس ذکاوت آنی (شانس تیزحسی)

فرصت‌هایی که فقط تیزحس‌ها و تیزبین‌ها می‌بینند

شانس ذکاوت آنی وقتی رخ می‌دهد که ذهنِ آماده، تیزحس و تیزبین شما، فرصت‌هایی را می‌بیند که دیگران از آنها غافل‌اند. این نوع شانس، ترکیبی از تجربه، آمادگی ذهنی و هوشیاری است. خیلی‌ها فکر می‌کنند شانس یعنی چیزی که خودش بیفتد توی دامنشان، اما اینجا شما باید مثل یک شکارچی عمل کنید و آن را «روی هوا بقاپید».

این شانس به سراغ کسانی می‌آید که چشمشان را باز نگه می‌دارند، گوششان را تیز می‌کنند و از تجربیات گذشته‌شان درس می‌گیرند.

 

چرا تیزحسی مهم است؟

چون دنیا پر از فرصت است؛ اما فقط کسانی آنها را می‌بینند که آماده‌اند. شانس تیزحسی مثل یک الماس در خاک است؛ اگر دقت نکنید، از کنارش رد می‌شوید. این نوع شانس به شما یاد می‌دهد که به جای منتظر ماندن، فعالانه دنبال فرصت‌ها بگردید و وقتی پیدایشان کردید، سریع عمل کنید.

 

 برای درک بهتر به چند مثال زیر که همه آنها واقعی هستند، توجه کنید:

 به «لیونل مسی (Lionel Messi)» نگاه کنید. او بارها در زمین فوتبال با یک حرکت ناگهانی، فرصتی را دیده که هیچکس دیگر متوجهش نشده و گل زده. مثلا در بازی معروف بارسلونا مقابل رئال مادرید در سال 2017، او با یک دریبل سریع، فضایی را پیدا کرد که هیچکس انتظارش را نداشت و گلی به یادماندنی زد. این شانس نبود؛ نتیجه سال‌ها تمرین، تجربه و تیزحسی او بود که به او اجازه داد موقعیت را تشخیص دهد و از آن استفاده کند. اگر او فقط منتظر پاس هم‌تیمی‌هایش بود، هیچ‌وقت به این موفقیت نمی‌رسید.

 در مثال دیگر، «جف بزوس (Jeff Bezos)»، بنیانگذار آمازون، یک نمونه کلاسیک از شانس ذکاوت آنی است. در دهه 1990، وقتی اینترنت تازه داشت فراگیر می‌شد، او متوجه شد که خرید آنلاین می‌تواند آینده تجارت باشد. خیلی‌ها همان موقع اینترنت را فقط یک سرگرمی می‌دیدند و فکر می‌کردند «این فقط یه موج زودگذر است»؛ اما بزوس با تیزحسی‌اش این فرصت را شکار کرد. او شغل پردرآمدش را رها کرد، به یک گاراژ رفت و آمازون را راه انداخت. امروز آمازون یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های دنیاست و این فقط به خاطر یک لحظه تیزحسی بود که او از آن استفاده کرد. (با آمدن هوش مصنوعی انگار قرار است موارد مشابه بعدی برای تیزحس‌ها دوباره تکرار شود و آمازون‌های جدید دیگری متولد شوند!!!)

 فرض کنید در یک جمع خانوادگی هستید و یکی از اقوام درباره مشکلش با پیدا کردن یک معلم خصوصی برای فرزندش حرف می‌زند. شما که تجربه تدریس دارید، سریع پیشنهاد می‌دهید و این به یک کار پاره‌وقت تبدیل می‌شود. نفر کناریتان همان حرف را شنید؛ اما متوجه نشد که این یک فرصت است. تفاوت در چیست؟ تیزحسی شما!

یا مثلا یک روز توی مترو می‌بینید که یک نفر کتابی درباره مهارت مورد علاقه‌تان می‌خواند. سر صحبت را باز می‌کنید و معلوم می‌شود او در همان زمینه کار می‌کند و می‌تواند شما را به یک پروژه معرفی کند. این شانس ذکاوت آنی است که فقط با هوشیاری به دست می‌آید.

tick small در قرن نوزدهم، «توماس ادیسون (Thomas Edison)» بارها از شانس ذکاوت آنی استفاده کرد. یک بار، وقتی داشت روی تلگراف کار می‌کرد، متوجه شد که یک نقص کوچک در دستگاه می‌تواند به ایده‌ای جدید منجر شود. او سریع دست به کار شد و این تیزحسی به اختراعات بعدی‌اش کمک کرد. اگر او فقط به کار روزمره‌اش ادامه می‌داد و دقت نمی‌کرد، شاید هیچ‌وقت به این موفقیت‌ها نمی‌رسید.

 

چطور تیزحسی را تقویت کنیم؟

تیزحسی یک مهارت است که می‌توانید آن را پرورش دهید. مثلا عادت کنید هر روز چند دقیقه به اطراف دقت کنید:

آدم‌ها چه می‌گویند؟ چه نیازی دارند؟ چه مشکلی دارند که شما می‌توانید حلش کنید؟ یا وقتی با کسی حرف می‌زنید، دنبال سرنخ‌هایی باشید که به فرصت‌ها اشاره می‌کند.

مثلا اگر دوستتان گفت “کاش یک نفر پیدا می‌شد این کار را برایم انجام می‌داد”، این یک فرصت است که شما می‌توانید وارد شوید. تجربه هم نقش بزرگی دارد؛ هر چه بیشتر در یک زمینه کار کنید، بهتر می‌توانید فرصت‌ها را تشخیص دهید.

در کتاب «قدرت عادت» نوشته چارلز داهیگ (Charles Duhigg, 2012)، او توضیح می‌دهد:

"عادت به مشاهده و واکنش سریع به موقعیت‌ها، افراد را از دیگران متمایز می‌کند. موفقیت، نتیجه توجه به جزئیات و عمل کردن در لحظه است."

شانس ذکاوت آنی یعنی شما با هوشیاری و آمادگی قبلی، فرصت‌های پنهان را شکار می‌کنید.

 

چرا شانس ذکاوت آنی از شانس تصادفی بهتر است؟

چون شما را از حالت منفعل به فعال تغییر می‌دهد. شانس کور مثل یک بادِ اتفاقی است که ممکن است بیاید یا نیاید، اما شانس ذکاوت آنی مثل یک رادار است که خودتان آن را تنظیم می‌کنید. این نوع شانس به شما یاد می‌دهد که فرصت سازی کنید، نه اینکه منتظر فرصت باشید.

پس اگر می‌خواهید زندگیتان تغییر کند، چشمتان را باز کنید و آماده باشید؛ شانس همیشه در اطراف شماست، فقط باید آن را ببینید!


4- شانس شایستگی (شانس حاصل از آمادگی)

وقتی توانایی‌ات درها را باز می‌کند

شانس شایستگی بالاترین سطح شانس است؛ جایی که تلاشِ عمیق، تجربه و مهارتِ شما، فرصت‌هایی را به وجود می‌آورد که دیگران حتی خوابش را هم نمی‌بینند. اینجا دیگر شانس کور یا تصادفی هیچ‌کاری نمی‌تواند بکند؛ این آمادگی و شایستگی شماست که حرف اول را می‌زند. وقتی توانمند باشید آدم‌ها به شما اعتماد می‌کنند، درها به رویتان باز می‌شوند و فرصت‌ها خودشان به سراغتان می‌آیند.

 

چرا شایستگی کلید موفقیت است؟

چون شایستگی، شما را از بقیه جدا می‌کند. شانس تصادفی ممکن است به همه یک فرصت بدهد، اما فقط کسانی که آماده‌اند می‌توانند از آن استفاده کنند. شانس شایستگی، پاداش کسانی است که سال‌ها روی خودشان کار کرده‌اند، مهارت ساخته‌اند و تسلیم نشده‌اند.

 

 برای درک بهتر به چند مثال زیر که همه آنها واقعی هستند، توجه کنید:

 حتما «ایلان ماسک (Elon Musk)» را می‌شناسید. وقتی او تسلا را راه‌اندازی کرد، سرمایه‌گذاران به او پول دادند چون او قبلا با PayPal و SpaceX شایستگی‌اش را ثابت کرده بود.

مثلا در سال 2008، وقتی تسلا در آستانه ورشکستگی بود، او با مهارتش در مدیریت، نوآوری و جلب اعتماد سرمایه‌گذاران شرکت را نجات داد. این شانس تصادفی نبود؛ نتیجه شایستگی او بود که سال‌ها برایش زحمت کشیده بود. اگر او فقط یک ایده‌پرداز ساده بود بدون سابقه موفقیت، هیچکس به او اعتماد نمی‌کرد.

 در مثال دیگر، «سرنا ویلیامز (Serena Williams)»، تنیس‌باز افسانه‌ای، با سال‌ها تمرین و تعهد به یکی از بهترین‌های جهان تبدیل شد. او از بچگی در زمین‌های خاکی تمرین می‌کرد در حالی که خیلی‌ها او را جدی نمی‌گرفتند. وقتی برندهای بزرگ مثل نایکی (Nike) با او قرارداد بستند، این فقط شانس نبود؛ شایستگی او بود که این فرصت‌ها را به وجود آورد. مثلا در سال 2002، وقتی اولین گِرَند اسلَمش (مهم‌ترین رویداد ورزش تنیس / Grand Slam) را بُرد، این نتیجه ساعت‌ها تمرین و آمادگی بود، نه یک اتفاق تصادفی!

tick small یک نجار ماهر را تصور کنید که سال‌ها روی مهارتش کار کرده. یک روز، همسایه‌اش که دنبال کسی برای ساخت مبلمان خانه‌اش است، او را انتخاب می‌کند چون می‌داند کارش عالی است. چند ماه بعد، همان همسایه او را به دوستانش معرفی می‌کند و کارش حسابی می‌گیرد. این انتخاب، شانس کور نیست؛ نتیجه شایستگی اوست که با زحمت به دست آمده. یا مثلا یک دانشجو که شبانه‌روز درس می‌خواند و در امتحانات بهترین نمره را می‌گیرد، بورسیه دانشگاه معتبری را می‌برد. این شانس نیست؛ شایستگی است.

tick small پروفسور «مجید سمیعی (Majid Samii)»، جراح مغز و اعصاب معروف ایرانی، با سال‌ها مطالعه و کار در سخت‌ترین شرایط، به یکی از بهترین‌های جهان تبدیل شد. او می‌توانست مثل خیلی‌ها بگوید «شرایط ایران سخت است» و دست بکشد؛ اما او با شایستگی‌اش، فرصت‌هایی ساخت که دنیا را شگفت‌زده کرد. مثلا وقتی در آلمان بیمارستان تخصصی خودش را تاسیس کرد، این نتیجه سال‌ها تلاش و مهارت بود، نه یک شانس تصادفی!

 

چطور شایستگی بسازیم؟

شایستگی یک‌شبه به دست نمی‌آید. باید روی یک مهارت خاص تمرکز کنید و آن را عمیق یاد بگیرید.

مثلا اگر برنامه‌نویسی دوست دارید، هر روز کُد بزنید، پروژه بسازید و خودتان را به‌روز نگه دارید. اگر آشپزی بلدید، آنقدر تمرین کنید که غذاهایتان خاص و بی‌نظیر شوند. شایستگی مثل یک سرمایه‌گذاری بلندمدت است؛ هر چه بیشتر وقت بگذارید، سود بیشتری می‌برید.

در کتاب «استثنایی‌ها» نوشته مالکوم گلدول (Malcolm Gladwell, 2008)، او نظریه‌ی 10,000 ساعت را مطرح می‌کند:

"برای رسیدن به شایستگی در هر زمینه‌ای، باید 10,000 ساعت تمرین کنید. موفقیت، نتیجه تلاش مداوم و عمیق است."

شانس شایستگی یعنی شما با مهارت و آمادگی، خودتان را به جایی می‌رسانید که دیگران به شما شانس می‌دهند.

 

چرا شانس شایستگی از شانس کور بهتر است؟

چون شما را از وابستگی به بخت و اقبال نجات می‌دهد. شانس تصادفی یا همان شانس کور مثل یک قرعه‌کشی است که ممکن است برنده شوید یا نه؛ اما شانس شایستگی مثل یک مدرک است که خودتان آن را گرفته‌اید و هیچکس نمی‌تواند از شما بگیرد.

این نوع شانس، شما را به یک بازیکن فعال در زندگی تبدیل می‌کند، نه یک تماشاچی!


5- شانس شبکه ای (شانس حاصل از ارتباط)

هنگامی که روابط فرصت‌ها را خلق می‌کنند

شانس شبکه‌ای (شانس ارتباطی) به فرصت‌هایی اطلاق می‌شود که از طریق روابط انسانی و شبکه های ارتباطی فرد بوجود می‌آیند.

این نوع شانس زمانی رخ می‌دهد که تعاملات شما با دیگران، چه به صورت آگاهانه و چه ناخودآگاه، مسیرهایی را پیش رویتان قرار می‌دهد که شاید به تنهایی قادر به دستیابی به آنها نباشید. برخلاف تصور رایج که شانس را صرفا امری تصادفی می‌داند، شانس شبکه‌ای نشان می‌دهد که ارتباطات انسانی می‌توانند نقشی تعیین کننده‌ای در ایجاد فرصت‌ها داشته باشند.

 

چرا شانس شبکه‌ای اهمیت دارد؟

شانس شبکه ای یا همان شانس حاصل از ارتباط بر این اصل استوار است که موفقیت، تنها به تلاش فردی وابسته نیست، بلکه به افرادی که در اطراف شما حضور دارند و شبکه‌ای که در طول زمان ساخته‌اید نیز بستگی دارد.

شانس شبکه‌ای به شما یادآوری می‌کند که حضور در میان افراد مناسب و حفظ روابط سازنده می‌تواند به اندازه مهارت و تلاش شخصی، در پیشرفت شما مؤثر باشد.

 

 برای درک بهتر به چند مثال زیر که همه آنها واقعی هستند، توجه کنید:

 به زندگی «رِید هافمَن (Reid Hoffman)»، بنیانگذار لینکدین (LinkedIn)، توجه کنید. او ایده شبکه‌سازی حرفه‌ای را به یک پلتفرم جهانی تبدیل کرد؛ اما موفقیتش تنها به نبوغ فردی‌اش محدود نبود. هنگامی که لینکدین را راه‌اندازی کرد، از شبکه ارتباطاتش که در زمان فعالیت در شرکت PayPal شکل گرفته بود، بهره برد.

افرادی مانند «ایلان ماسک (Elon Musk)» و «پیتر تِیل (Peter Thiel)» که از دوستان و همکاران سابق او بودند، با سرمایه‌گذاری یا ارائه مشاوره، به او کمک کردند تا ایده‌اش را به واقعیت تبدیل کند. این فرصت‌ها نتیجه شانس محض نبودند، بلکه از شبکه‌ای سرچشمه گرفتند که او طی سال‌ها با دقت و هوشمندی ساخته بود.

 فرض کنید در یک گردهمایی اجتماعی با فردی آشنا می‌شوید که در شرکتی معتبر مشغول به کار است. در گفتگویی کوتاه، اطلاعات تماس خود را تبادل می‌کنید. چند ماه بعد او با شما تماس می‌گیرد و خبر از یک موقعیت شغلی خالی در شرکتش می‌دهد و شما را برای آن پیشنهاد می‌کند. این فرصت، کاملا تصادفی نیست؛ شما در آن جمع حضور داشتید و ابتکار عمل را برای برقراری ارتباط به دست گرفتید. با این حال، بدون وجود آن فرد در شبکه ارتباطی‌تان، شاید هرگز به چنین موقعیتی دست نمی‌یافتید.

tick small اسطوره بسکتبال، «مایکل جُردن (Michael Jordan)»، هنگامی که وارد لیگ NBA شد، با مربی برجسته‌ای به نام «فیل جَکسون (Phil Jackson)» همکاری کرد. این مربی به او کمک کرد تا استعدادش را به سطحی بی‌نظیر برساند. هرچند جُردن خود بازیکنی استثنایی بود؛ اما قرار گرفتن در شبکه‌ای از مربیان و هم‌تیمی‌های توانمند، موفقیت او را چند برابر کرد. این نمونه‌ای از شانس شبکه‌ای است که در کنار شایستگی فردی او عمل کرد.

در کتاب «هرگز تنها غذا نخور (Never Eat Alone)» نوشته «کیت فرازی (Keith Ferrazzi)» که در سال 2005 نوشته شده، آمده است:

"موفقیت شما به قدرت شبکه ارتباطی‌تان وابسته است. روابط خود را با دقت بسازید و از آنها مراقبت کنید، زیرا این روابط می‌توانند فرصت‌هایی را برایتان خلق کنند که به تنهایی قادر به دستیابی به آنها نیستید."

این دیدگاه نشان می‌دهد که شانس شبکه‌ای، ابزاری قدرتمند برای تکمیل تلاش‌های فردی است.

 

چگونه شانس شبکه‌ای را تقویت کنیم؟

برای بهره‌مندی از شانس حاصل از ارتباطات، لازم است روابط انسانی را جدی بگیرید و شبکه‌ای از ارتباطات مفید ایجاد کنید. به عنوان مثال، در همایش‌ها و رویدادهای مرتبط با حوزه کاریتان شرکت کنید و با افراد جدید آشنا شوید. همچنین، در شبکه‌های حرفه‌ای مانند لینکدین (LinkedIn) فعال باشید و با افرادی که در زمینه مورد علاقه‌تان فعالیت می‌کنند، ارتباط برقرار کنید.

اما نکته کلیدی این است که این روابط را صرفا برای منفعت شخصی نبینید؛ بلکه باید تعاملی دوطرفه ایجاد کنید که هر دو طرف از آن سود ببرند. برای مثال، اگر با فردی آشنا شدید که در حوزه شما تخصص دارد، ابتدا ببینید چگونه می‌توانید به او کمک کنید، سپس از او بخواهید در مواقع لازم شما را یاری دهد.

 

تمایز و تفاوت شانس شبکه ای با انواع دیگر شانس

- این نوع شانس با شانس تصادفی متفاوت است، زیرا به حضور فعال شما در میان افراد و انتخاب‌هایتان وابسته است و صرفا به بخت و اقبال بستگی ندارد.

- از شانس دست ساز (شانس فعال) متمایز است، زیرا در حالی که شانس دست‌ساز بر تلاش مستقیم شما تاکید دارد، شانس شبکه‌ای بیشتر به تعاملات اجتماعی و ارتباطات شما وابسته است.

- با شانس ذکاوت آنی (تیزحسی) نیز فرق دارد، زیرا تیزحسی و تیزبینی بر تشخیص سریع فرصت‌ها در لحظه تمرکز دارد؛ اما شانس شبکه‌ای به روابط پایدار و بلندمدت تکیه می‌کند.

- از شانس شایستگی نیز جدا است، زیرا شایستگی بر مهارت‌ها و توانایی‌های فردی شما متمرکز است، در حالی که شانس شبکه‌ای به افرادی که در اطراف شما هستند وابسته است.

 

چرا نباید منتظر شانس کور یا تصادفی بمانیم؟

حالا که با پنج نوع شانس آشنا شدید، بیایید به این سئوال مهم جواب دهیم چرا شانس تصادفی، ساده‌ترین و فریبنده‌ترین نوع شانس است؟

چون ساده است و چون نیاز به هیچ تلاش و زحمتی ندارد و همین باعث می‌شود آدم‌ها فکر کنند همه چیز خارج از کنترلشان است. وقتی مدام می‌گوییم «من بدشانسم»، در واقع داریم خودمان را به شانس کور وابسته می‌کنیم و فراموش می‌کنیم که شانس ساختنی است!

شانس دست ساز با تلاش، شانس ذکاوت آنی با تیزحسی و تیزبینی، شانس شایستگی با مهارت و شانس شبکه ای با روابط انسانی ساخته می‌شوند.

 

 به دو مثال زیر توجه کنید تا موضوع را بهتر درک کنید:

tick small به بوکسور افسانه‌ای «محمدعلی کِلِی (Muhammad Ali)» نگاه کنید. او با شانس تصادفی به دنیا نیامد که قهرمان شود. او با تلاش مداوم (شانس دست‌ساز)، تشخیص فرصت‌های مبارزه (شانس تیز حسی یا ذکاوت آنی)، مهارت بی‌نظیرش (شانس شایستگی) و همکاری با مربیان و حامیان توانمند (شانس ارتباطی یا شبکه‌ای)، خودش را به اوج رساند. مثلا در مبارزه معروف «غرش در جنگل» در سال 1974، او با استراتژی و شایستگی‌اش، «جورج فورمن (George Foreman)» را شکست داد و دنیا را شگفت‌زده کرد. اگر او فقط منتظر شانس تصادفی بود، هیچ‌وقت به این جایگاه نمی‌رسید.

tick small یک دانشجوی ایرانی را تصور کنید که در دانشگاه درس می‌خواند. او با شرکت در پروژه‌های گروهی (شانس فعال یا دست ساز)، پیدا کردن یک استاد راهنما که به ایده‌اش علاقه‌مند است (شانس ذکاوت آنی یا تیزحسی)، تقویت مهارت‌هایش در برنامه‌نویسی (شانس شایستگی) و ارتباط با هم‌کلاسی‌هایی که او را به فرصت‌های بین‌المللی معرفی می‌کنند (شانس شبکه‌ای)، موفق می‌شود بورسیه تحصیلی از یک دانشگاه خارجی بگیرد. این شانس کور نبود؛ او خودش آن را ساخت.

در کتاب «چهار ساعت کار در هفته (The 4-Hour Workweek)» نوشته «تیم فریس (Timothy Ferriss)» در سال 2007)، او می‌گوید:

"موفقیت، نتیجه قرار گرفتن در موقعیت‌های درست است؛ اما این موقعیت‌ها خودبه‌خود به وجود نمی‌آیند؛ شما باید آنها را خلق کنید."

این خلق کردن، هم با تلاش فردی و هم با بهره‌گیری از شبکه ارتباطات امکان‌پذیر است.


چطور شانس بیاریم؟ (چگونه شانس بسازیم؟)

راهکارهای عملی برای ساخت شانس

حالا که فهمیدیم شانس ساختنی است و با پنج نوع شانس (تصادفی، دست‌ساز، ذکاوت آنی، شایستگی و شبکه‌ای) آشنا شدیم، در این بخش به بررسی راهکارهای عملی می‌پردازیم که به شما کمک می‌کند از این انواع شانس به نفع خود بهره ببرید:

برای شانس دست‌ساز اقدام کنید:

هر روز گامی کوچک به سوی هدفتان بردارید. برای مثال، اگر در پیِ یافتن شغلی بهتر هستید، رزومه خود را به‌روز کنید، در دوره‌های آموزشی مرتبط شرکت کنید یا با افراد فعال در حوزه مورد نظرتان ارتباط برقرار کنید. اگر ایده‌ای برای کسب و کار دارید، منتظر شرایط ایده‌آل نمانید؛ با یک نمونه اولیه ساده کار را شروع کنید.

برای شانس ذکاوت آنی هوشیار باشید:

عادت کنید که محیط اطراف خود را با دقت مشاهده کنید. برای مثال، در گفتگوهای روزمره، به دنبال فرصت‌هایی باشید که بتوانید پیشنهاد همکاری یا کمک ارائه دهید. یا هنگام عبور از خیابان به آگهی‌ها و نشانه‌هایی که ممکن است به شما ایده‌ای بدهند، توجه کنید.

تذکر مهم: دقت داشته باشید، هوشیاری را با پراکندگی و تغییر مداوم مسیر اشتباه نگیرید. مقصود این نیست که هر روز به دنبال موضوعی جدید باشید و از شاخه‌ای به شاخه‌ای دیگر بپرید.

به عنوان مثال، اگر حرفه اصلی شما برنامه‌نویسی است، نباید امروز به آگهی عکاسی پاسخ دهید، فردا در دوره آشپزی ثبت‌نام کنید و روز بعد به سراغ نجاری بروید! چنین رویکردی تنها شما را از تمرکز بر هدف اصلی‌تان دور می‌کند و پس از چند سال ممکن است متوجه شوید که در هیچ زمینه‌ای به تسلط نرسیده‌اید و همچنان در نقطه آغاز هستید. اگر مدام از این شاخه به آن شاخه بپرید، نه تنها شانس ذکاوت آنی به شما کمکی نمی‌کند، بلکه زمان و انرژی‌تان را نیز هدر می‌دهد. موفقیت در این نوع شانس نیازمند تمرکز و تعمق است، نه پراکندگی!

هوشیاری در اینجا به این معناست که در حوزه‌ای که برای خود انتخاب کرده‌اید و روی آن کار می‌کنید، فرصت‌های مرتبط را شناسایی و از آنها استفاده کنید. بنابراین، هوشیار باشید اما در چارچوب مسیر اصلی خود عمل کنید؛ در غیر این صورت، پس از چند سال ممکن است با حسرت به گذشته نگاه کنید و ببینید که به هیچ نتیجه ملموسی نرسیده‌اید!

برای شانس شایستگی مهارت بیاموزید:

بر یک مهارت خاص تمرکز کنید و آن را تقویت کنید. برای مثال، اگر به نقاشی علاقه دارید، هر روز تمرین کنید تا آثار شما به سطح حرفه‌ای برسند. یا اگر قصد دارید سخنران شوید، مقابل آینه تمرین کنید و سخنرانی‌های خود را ضبط کنید تا نقاط ضعف خود را بهبود دهید.

برای شانس شبکه‌ای روابط بسازید:

شبکه‌ای از ارتباطات مفید و پایدار ایجاد کنید. به عنوان مثال، در همایش‌ها یا رویدادهای مرتبط با حوزه کاری خود شرکت کنید و با افراد جدید آشنا شوید. در لینکدین (LinkedIn) حضور داشته باشید و با کسانی که در زمینه مورد علاقه‌تان فعالیت می‌کنند، ارتباط برقرار کنید. این روابط باید تعاملی و در راستای منافع طرفین ایجاد گردند. این رویکرد نه‌تنها شانس شبکه‌ای را تقویت می‌کند، بلکه اعتماد و اعتبار شما را نیز افزایش می‌دهد.

شانس تصادفی را نادیده نگیرید؛ اما به آن وابسته نشوید:

اگر فرصتی غیرمنتظره پیش آمد، از آن بهره ببرید؛ اما صرفا در انتظار چنین اتفاقاتی نمانید. به عنوان مثال، اگر دوستی قدیمی با شما تماس گرفت، از این موقعیت برای گسترش شبکه ارتباطی خود استفاده کنید.

فرض کنید قصد دارید کسب‌وکاری راه‌اندازی کنید. ابتدا با یک ایده ساده شروع می‌کنید (شانس دست‌ساز)، مثلا با سرمایه اندک محصولی مانند «اشیای چوبی» تولید می‌کنید و آن را در شبکه‌های اجتماعی عرضه می‌کنید. سپس در یک جمع متوجه می‌شوید که فردی به دنبال محصولی مشابه ایده شماست (شانس ذکاوت آنی)، برای مثال، او می‌گوید "ای کاش یک ظرف میوه‌خوری چوبیِ خاص برای هدیه پیدا می‌کردم..." و شما نیز همان موقع نمونه کارهای خود را در پیج کاری و یا وب‌سایت خود به او نشان می‌دهید.

از آنجا که قبل‌تر روی تقویت مهارت و تخصص خود کار کرده‌اید، محصولی باکیفیت ارائه می‌دهید (شانس شایستگی) و رضایت مشتری را جلب می‌کنید. در ادامه، از طریق دوستی که در یک نمایشگاه با او آشنا شده‌اید (شانس شبکه‌ای)، محصولتان به گروه بزرگ‌تری از مشتریان معرفی می‌شود. حال اگر سرمایه‌گذاری به‌طور اتفاقی پیدا شد، می‌توانید از آن برای گسترش کار خود استفاده کنید؛ اما اگر چنین فرصتی پیش نیامد، با تکیه بر همان مشتریان اولیه و شبکه ارتباطی‌تان، فروش خود را افزایش می‌دهید و به تدریج کسب‌وکارتان را توسعه می‌دهید. آنچه اهمیت دارد این است که شما آغاز کرده‌اید و با تلاش مداوم و بهره‌گیری از روابطتان، مسیر موفقیت را هموار می‌کنید؛ زیرا شانس امری ساختنی است و با پشتکار و ارتباطات شما به نتیجه می‌رسد.


سخن پایانی

شانس را بسازید، منتظرش نمانید!

سعی کردم در این مقاله نشان دهم که شانس فقط یک پدیده تصادفی نیست، شانس چیزی فراتر از یک اتفاق تصادفی است.

شانس تصادفی یا شانس کور، همان شانس رایج و آشنایی است که عموم مردم «شانس» را با آن می‌شناسند؛ اما این نوع شانس فقط بخش کوچکی از زندگی ما را تشکیل می‌دهد و تکیه کردن به آن ما را در دام «بدشانسی» نگه می‌دارد.

شانس کور مثل یک تله است، ما را در حالت انتظار نگه می‌دارد و از حرکت کردن بازمی‌دارد.

با یادگیری انواع دیگر شانس (شانس دست‌ساز، شانس ذکاوت آنی، شانس شایستگی و شانس شبکه‌ای) متوجه شدیم که شانس ساختنی است و هر یک از ما می‌توانیم با حرکت، هوشیاری، مهارت و ایجاد روابط سازنده، زندگیمان را تغییر دهیم. همه مثال‌ها و داستان‌های واقعی ذکر شده در این مقاله حامل این پیام بودند که ما قدرت ساختن شانس را داریم.

پس دفعه بعد که خواستید بگویید " من بدشانسم " به این فکر کنید:

آیا منتظر شانس کور یا تصادفی مانده‌اید یا آماده‌اید که با اقدام، تیزحسی، مهارت و ارتباطاتتان، شانس را خودتان بسازید؟

 

از همین امروز آغاز کنید؛ یک قدم بردارید، یک فرصت را ببینید، یک مهارت را تقویت کنید و یک رابطه ارزشمند بسازید. شانس در انتظار شماست، فقط باید آن را خلق کنید و به دست آورید!