اثر روندها و رویدادها در تفکر سیستمی
احتمالا تا به حال به این نکته خیلی توجه نکرده باشید که معمولا ما به روندها توجهی نداریم و بیشترِ تمرکز و توجهمان بر رویدادها است! به نظر شما ملاک ما برای فهم کامل یک موضوع و تصمیم گیری و قضاوت درباره آن، باید روندها باشند یا رویدادها؟ بطور کل روندها مهمتر هستند یا رویدادها؟ آیا اصلا روند با رویداد تفاوتی دارد؟ به نظر شما این دو تا چه حد بر تفکر سیستمی اثرگذار خواهند بود؟
اهمیت روندها و رویدادها در تفکر سیستمی
بطور کل روابط از جنس روند (Trend) هستند، حال می خواهد این رابطه یک رابطه عاطفی باشد و یا رابطهی میان دو یا چند کشور!
رابطههای عاطفی را شاهد بودیم که آسیب دیدهاند و یا بعضا از بین رفتهاند، دلیل آن آسیب صرفا یک رویداد (Event) نیست، بلکه آن رابطه در طی یک روند بلندمدت و به تدریج آسیب دیده است! بنابراین نمی توان آخرین بحث و جدل و یا اختلاف نظر را دلیل نابودی رابطه عاطفی دانست؛
و یا در رابطه میان کشورها، دوستیها و حتی دشمنیهایی که منجر به جنگ می شوند نیز ناشی از یک روند بلندمدت و عمیق است نه صرفا یک رویداد اخیر!
با توجه به توضیحات فوق، متوجه میشویم که اکثر افراد هنگام بررسی و تحلیلِ دلایل اتفاقات پیش آمده، صرفا همین یک و یا چند رویداد اخیر را که از قضا با آن اتفاق می توانند مرتبط باشند مد نظر قرار می دهند و اهمیت روندها را در تحلیل خود در نظر نمی گیرند، بنابراین طبیعی است که آن تحلیل، دارای خطا بوده و تحلیل صحیح و دقیق و قابل اطمینانی از آب در نخواهد آمد و قابل اتکا نیز نخواهد بود.
بیتوجهی به روندها و تمرکز روی رویدادها میتواند باعث شود تفکر سیستمی ما نیم سوز و یا خاموش گردد و ما نقش انسانها را پررنگتر از سیستمها ببینیم، اگر اینطور شود واقعا جای نگرانی دارد!
سازمانها، دولتها و حکومتهای متعددی را میتوان پیدا نمود که فکر می کردند مشکلاتشان با تغییر فلان رئیس جمهور و یا فلان وزیر و یا فلان فرد حل می شود و آن فرد و یا افراد هستند که باعث نرسیدن به نتیجه دلخواهشان شدهاند، پس از آنکه آن نفرات از سیستم خارج و نفرات جدید جایگزین شدند، تازه فهمیدند که اشکال در روندهای سیستم است و افراد جدید جایگزین هم بزودی مجبور به تبعیت از الگوهای رفتاری سیستم موجود (همان سیستم قبلی و مستقر) خواهند شد و در نهایت چیزی تغییر نخواهد کرد!
با توجه به توضیحات مختصر ارائه شده، متوجه میشویم که روندها همانند قسمت پایینی یک کوه یخ هستند! با اینکه بخش اعظمی از کوه یخ را تشکیل می دهند اما همیشه زیر آب هستند و عمدتا از دید عموم پنهاناند، بنابراین برای ایجاد تغییرات ریشهای و بنیادی در هر نوع سیستمی (کلان، بزرگ، کوچک و متوسط هم ندارد) می بایست تمرکز و توجهمان بر روی روندها باشد نه رویدادها!
شاد و دلنشین باشید