درس هایی کاربردی برای رسیدن به موفقیت و معنا بخشیدن به زندگی
شاید از اینکه تا این حد سخت کار می کنیم؛ اما به میزان کافی نتیجه نمی گیریم خسته شده و به همین دلیل دست از تلاش برداشته باشیم. شاید دیگر وقت آن رسیده باشد که تغییراتی جدی در زندگی خود ایجاد کنیم. اما این تغییرات چه چیزهایی می توانند باشند؟! کِی و چگونه می توانیم به موفقیت دلخواه و مورد انتظار خود برسیم؟! (در بخش اول، شش ستون از «دوازده ستون موفقیت» را خواهید خواند و شش ستون بعدی یعنی بخش دوم آن، در مقاله ای دیگر خدمتتان ارائه شده است).
می خواهیم شما را با «دوازده ستون موفقیت» آشنا کنیم. این دوازده ستون، نقشه راه موفقیت و چراغ راهنمای مسیر شما در رسیدن به موفقیت خواهند بود. به شما قول می دهم اگر قول دهید که این موارد دوازده گانه را به خوبی یاد گرفته و آنها را به طور مستمر انجام دهید و به کار بِبَندید، بدون شک از نتایج بدست آمده خود شگفت زده خواهید شد. پس بیمعطلی برویم سراغ این اصول و دوازده ستون!
مطالب ارزشمندی که در این مقاله مطالعه خواهید کرد بر گرفته شده از کتاب ارزشمند «دوازده ستون موفقیت» نوشته جیم ران و کریس وایدنر است. این کتاب در دسته کتاب های حوزه موفقیت بوده که بسیار پر محتوا و کاملا کاربردی است.
ستون اول) رشد فردی
تنها زمانی اوضاع تغییر می کند که خودتان تغییر کنید
سئوال: به نظر شما یک درخت تا حد رشد می کند؟ پاسخ: تا هر جایی که بتواند!
هر موجودی حداکثر تلاش خود را می کند به غیر از انسان! می پرسید چرا؟
چون به انسان قدرت انتخاب داده شده و او خود می تواند انتخاب کند که به چه چیزی برسد؟ کمال یا سکون!
«انسان» از نظر خود خیلی سخت کار می کند؛ اما نتیجه لازم را نمی گیرد در حالی که این همه واقعیت نیست. ما انسان ها در هر شغل و حرفهای که باشیم، بسته به میزان مهارتمان، درآمد مشخصی خواهیم داشت و به ازای آن حقوقی را دریافت خواهیم کرد، حال هر چقدر در این موقعیت سخت تر کار کنیم دلیل نمی شود درآمد ما نیز به همان میزان افزایش پیدا کند!
چیزی که اهمیت دارد اینست که ابتدا باید روی خود کار کنیم؛ بله درست متوجه شده اید، ما باید ابتدا روی «رشد شخصی / رشد فردی» خود کار کنیم یعنی روی رشد و تقویت مهارتهای خود!
می پرسید چگونه رشد کنیم؟!
با کتاب خواندن، با شرکت در دوره ها و سمینارهای آموزشی، با مطالعه روزانه آثار برترین ها در رشته خودمان.
برای مثال، اگر شغل شما فروشندگی است، آثار بهترین فروشندگان را مطالعه کنید، به این شکل با نحوه تفکر و سبک زندگی حرفه ای آنان آشنا می شوید، سپس می بایست آموخته های خود را در عمل و در واقعیت به کار بگیرید؛ این کار را روزانه و به طور مستمر انجام دهید به این ترتیب خواهید دید که پس از گذشت مدتی، با همان میزان وقت و انرژی که قبلا می گذاشتید، حال نتایج بهتر و بیشتری را دریافت می کنید.
ستون دوم) در زندگی به سلامتی اهمیت دهید
منظور از سلامتی، فقط سلامتی جسمی نیست. هر فرد از سه بخش یا سه بُعد ساخته شده است که باید به هر سه آنها رسیدگی کرده و از آنها مراقبت کند. این بُعدها عبارتند از:
الف) جسم ب) روان ج) روح
الف) سلامتی از بُعد جسمی:
خیلیها از حیوانات خانگی خود بهتر از خودشان نگهداری می کنند! حیوانات آنها مثل باد میدوند؛ اما خودشان نمی توانند چهار تا پله بالا بروند.
ورزش، نرمش، فعالیت های روزانه و تغذیه مناسب می توانند جسم ما را سالم نگه دارند. توصیه می کنم حتی شده روزی نیم ساعت پیادهروی کنید. اگر به دنبال بهانه هستید و می دانید که تنبلی می کنید، در صورت امکان از کسی که می تواند به شما انگیزه بدهد و شما نیز از او تاثیر می گیرید، کمک بگیرید و یا با کسی که پایه و علاقه مند است به ورزش و پیاده روی برید. مهم اینست که ما باید از بدنمان به خوبی مراقبت کنیم زیرا تنها جایی هست که ما باید در آن زندگی کنیم، پس اهمال کاری را در این مورد خاص کنار بگذارید!
ب) سلامتی از بُعد روان:
خود روان از سه بخش عقل، عواطف و اراده تشکیل می شود.
انجام مطالعه، یادگیری، مهارت آموزی، مدیتیشن و... می توانند کمک کنند و بُعد روان ما را سلامت نگه دارند.
ج) سلامتی از بُعد روح:
«روح» بخشی از وجود ماست که ابدی است و می تواند از این جهان فراتر برود.
اگر خیلی هم به این بُعد بچسبیم (یعنی غرق در معنویات شویم)، در مادیات ضعف پیدا خواهیم کرد و این موضوع هم مشکلات خود را در پی خواهد داشت.
این سه بُعدی که از آنها یاد شد، مانند لایه های پیاز هستند! لایه ها را یکی یکی باز می کنیم تا به مرکز برسیم. معنویت در مرکز قرار دارد و بسیار مهم است؛ دومین لایه روان هست و لایه بیرونی جسم یا همان بدن است. هر بخش تکیه بر بخش یا لایه زیرین خود دارد و قدرت آن به اندازه قدرت لایه زیرین خودش خواهد بود. بیشتر مردم یکی از این سه بُعد را انتخاب کرده و بیشتر روی آن کار می کنند؛ اما ما باید روی هر سه بُعد خود کار کنیم زیرا آنها به هم وابسته اند.
آیا متعادل زندگی می کنید؟
بهترین عملکرد زمانی هست که متعادل زندگی کنید. باید اطمینان پیدا کنید که بیرون شما بازتاب مناسبی از درون شماست. اگر تمرکزتان را روی پرورش هر یک از این سه بخش بگذارید آن بخش قویتر می شود و تقویت آن روی بخش دیگر تاثیر می گذارد (آنها به هم گره خورده اند).
ستون سوم) موهبت رابطه
باید مدام برای خانواده تان از وقت، تلاش و قوه تصور خود به کار بگیرید تا رابطه ها را شکوفا ببینید. رابطه ها نماینگر زیباترین خوشی ها و زجرآورترین ناخوشی های زندگی هستند که از قضا دست خودماناند.
رسیدگی به خانواده باید مثل رسیدگی به باغچه باشد. همانطور که گفته شد باید از وقت، تلاش و قوه تصور خود بگذارید تا رابطه ها را شکوفا ببینید. «روابط» رکن اصلی هَستی ما هستند که می بایست به بهترین شکل ممکن به آن رسیدگی کنیم.
روابط را ما خودمان می سازیم. روابط می توانند همانند باغچه پُر از علف های هرز باشد بنابراین، نباید رابطه ها را به حال خودش بگذاریم تا علف هرز در آن بِرویَد. همچنین روابط می توانند زیبا و فرح بخش باشد، با کمی مراقبت و با کمی تصور به یک چیز قشنگی تبدیل می شود. یا اینکه روابط می توانند زمین بایر باشد.
واقعیت اینست که به طور کل زندگی، موفقیت و ساختن روابط سخت است. اگر «راحتی» را می خواهید، می توانید بدستش بیاورید ولی از چیزهای دیگر بینصیب خواهید ماند به خصوص از چیزهای باارزش!
چیزی که باارزش باشد بدست آوردنش هم سخت خواهد بود به همین دلیل است که افراد کمی به دنبال آن می روند و حاضرند سختی را تحمل کنند. هنگامیکه روابط را شکل می دهیم و آنها را می سازیم، زیبا نگه داشتن و مراقبت از آنها راحت تر خواهد بود.
مواردی که می توانند در ساخت هر نوع رابطه ای کار ساز باشند «وقت، تلاش و قوه تصور» هستند:
وقت: برای خانواده، دوستان، همکاران و اطرافیانت وقت بیشتری بگذارید چرا که راه ساختن رابطه «وقت گذاشتن» است. دقت داشته باشید، آن «وقت / زمان» که می گذارید باید «کیفی» باشد.
تلاش: چون مشغله ها زیاد هستند، به همین دلیل «تلاش» بیشتری هم برای ساخت و حفظ رابطه ها نیاز است. مردم کامل نیستند و این موضوع، معاشرت با آنها را سخت می کند؛ ولی همه ما به مردم و رابطه داشتن با آنها نیازمندیم مخصوصا اگر می خواهیم موفق شویم. تنهایی نمی توان موفق شد، سخت است ثروتمندی را پیدا کنید که گوشه نشین باشد. وقت پیدا کردن و سَر کردن با مردم تلاش می خواهد، آن هم تلاش زیاد!
قوه تصور: یعنی با تصور خودتان کیفیت یک رابطه را ببینید. اول تصور کنید که مثلا با خانوادهتان به مسافرت و تفریح رفته اید، بعد آن کار را انجام دهید.
باغچه زندگی را می توان با صرف «وقت، تلاش و تصور» آباد و زیبا کرد؛ در این زمینه تمام توان خود را به کار بگیرید.
ستون چهارم) برای خودتان هدف تعیین کنید
دلیل اصلی تعیین هدف، شخصیتی است که شما در روند تحقق آن هدف کسب می کنید. چه اهدافی را برای کار و زندگی خودتان در نظر گرفته اید؟
اولین قدم، نوشتن و مکتوب کردن اهداف است و بعد باید به آنها فکر کنید. وقتی اهداف خود را می نویسید به این معناست که شما در همان ابتدای امر «هدف» دارید و این مرحله شروع بسیار خوبی محسوب می شود. قدرتی که در نوشتن هدف وجود دارد، می تواند آن را به واقعیت تبدیل کند. یکی از بهترین روش ها این است که صد چیزی را که می خواهید قبل از مرگ به آنها برسید، به صورت فهرستوار بنویسید.
همین فرایند تعیین و نوشتن لیست صدتایی اهداف، قدرت بسیاری دارد. باید مراقب انتخاب های خود باشید؛ زیرا وقتی اهداف را روی کاغذ می آورید ممکن است به آنها برسید! (اگر هدف اشتباهی را انتخاب کرده باشید که به ضرر شما تمام شود چه خواهد شد؟!).
با نوشتن لیست اهداف، ذهن شما آگاهانه به آنها واقف خواهد شد و برای رسیدن به آنها از همان لحظه دست به کار می شود. نوشتن لیست صد هدف، خودش یک نوع هدف هست و باید اولین هدف شما در زندگی باشد.
اگر چیزی را که دلمان می خواهد بدست نمی آوریم، دلیلش نداشتن هدف است.
چرا باید هدف تعیین کنیم؟
دلیل اصلی تعیین هدف، شخصیتی هست که شما در هنگام رسیدن به آن پیدا می کنید. شخصیتی که از شما می سازد بسیار بااهمیتتر و باارزشتر از هدفی خواهد بود که به آن می رسید.
صد میلیارد تومان بدست بیاور نه به خاطر خود صد میلیارد، بلکه به خاطر شخصیتی که مجبور می شوید بدستش بیاورید تا بتوانید با آن، صد میلیارد تومان کسب کنید!
هدف خوب و هدف واقعی، هدفی است که بتواند از ما شخصیت بهتری بسازد. جاده موفقیت مسیر طولانی دارد؛ اما می توانید تغییر مسیر دهید و وارد این جاده شوید، مطمئن باشید انتهای آن سعادت و خوشبختی است. ابتدا با تغییر مسیر شروع کنید،. قدرت تغییر، هیجان انگیز است، هر چقدر زودتر این را بفهمید بیشتر بُرد می کنید.
نمی توانید مقصدتان را یک شبه تغییر دهید ولی می توانید مسیرتان را یک شبه تغییر دهید؛ انتخاب کنید که کجا می خواهید بِروید و بعد برای رسیدن به آنجا برنامه ریزی کنید.
چطور اهداف خود را مشخص کنیم؟
اهداف خودتان را به سه دسته تقسیم کنید:
- اهداف بلند مدت
- اهداف میان مدت
- اهداف کوتاه مدت
برای مثال، اگر هدف بلندمدت شما پنج ساله است آن را به اهداف میان مدت سه ساله تقسیم کرده و اهداف میان مدت خود را نیز به اهداف کوتاه مدت یکساله و یا خرده اهداف یک یا دو ماهه تقسیم کنید به این صورت مقصدتان مشخص است و حالا باید مجموعه اقدامات کوچک و پیوسته ای را در بازه های زمانی مختلف انجام دهید تا کمکم به هدف بلند مدت خود (مقصد اصلی) برسید.
نکته اینجاست که هر هدف باید شما را به هدف نهاییتان برساند، بله درست است، کار راحتی نیست ولی شدنی است. ابتدا مشخص کنید که چه می خواهید و بعد شروع کنید، همین!
رویا دیدن همیشه یک نوع تفریح و عاملی است انگیزه دهنده.
ستون پنجم) روش صحیح استفاده از زمان
هر «روز» فرصت های زیادی در خود دارد ولی فقط یکی از آنها بهترین است. چه بخواهیم و چه نخواهیم، همهی ما باید از یکی از این دو تا درد رنج ببریم!
- درد انضباط
- درد تاسف
تفاوتش این است که «انضباط» یک گرم وزن دارد ولی «تاسف» یک تُن!
خیلی زودتر از آن چیزی که فکرش را می کنید همه ما به آخر زندگی خود خواهیم رسید. چه چیزهایی است که وقتی در بستر مرگ هستید هنوز آرزوی انجام آنها را دارید و از انجام ندادن آنها تاسف می خورید؟
خیلی ها هستند که حتی اجازه رویا دیدن را هم به خود ندادند؛ کسانی هم که داده اند اکثرا هرگز بر ترس خود غلبه نکردند و گامی هم برنداشتند؛ یک روز بیدار می شوند و می بینند که در بستر مرگ هستند و هیچ کاری هم از دستشان بر نمی آید، در این حالت است که از وزن کمرشکنِ درد تاسف رنج میبَرند. روزها گرانبها هستند، وقتی یک روز را می گذرانید یعنی یک روز کمتر برای زندگی کردن دارید پس، مطمئن شوید که هر روز را عاقلانه می گذرانید.
چطور بفهمیم روزهایمان عاقلانه می گذرند؟
اگر که روزهایتان به بهترین شکل ممکن سپری شوند، یعنی روزهای خود را عاقلانه گذرانده اید. هر روز فرصت های زیادی ایجاد می شوند؛ اما فقط یکی از آنها بهترین است. بهترین فرصت ها آنهایی هستند که با اهداف کلی شما در یک راستا باشند و آن فرصت ها همانهایی هستند که باید برایشان وقت بگذارید. آیا روزهایتان را اینگونه می گذرانید؟ اگر اینگونه نیست شما در «تله مدیریت زمان» گیر افتاده اید!
این همان تله ای است که بیشتر مردم گرفتارش می شوند. آنها بیشتر وقت خود را روی فوریت ها (کارهای فوری) می گذارند تا روی کارهای مهم!
فوریت مثل اربابی مستبد است که اگر به آن اجازه دهید شما را به بردگی می کِشاند، برای این منظور شما باید خودتان طراح زندگیتان باشید. سعی کنید ارباب زمان خود باشید؛ اگر برنامه زندگیتان را خودتان طراحی نکنید احتمالش هست که افراد دیگری از شما برای برنامه هایشان استفاده کنند. چه استفادهای؟ از شما بیگاری خواهند کشید.
یا شما روز را اداره می کنید یا روز شما را، یا شما بر زمان مسلط هستید یا زمان بر شما؛ این دیگر به انتخاب شما بستگی دارد.
ستون ششم) خود را در حلقه بهترین ها محصور کنید
با گروه های سطحِ پایین همراه نشوید، زیرا رشد نخواهید کرد. جایی بروید که سطح انتظارات و خواسته هایشان بالا باشد. خودتان را در حلقه بَرنده ها و افراد موفق محصور کنید. افرادی که در زندگی و در اطراف ما هستند، قدرت حیرت انگیزی در تاثیرگذاری بر روی سرنوشت ما دارند.
مدام از خود بپرسید:
دور و بَر من چه کسانی هستند؟ (خانواده، دوستان، همکاران و...)
آنها چه تاثیری بر روی من دارند؟
چه چیزی برای خواندن و فکر کردن به من می دهند؟
در کوتاه مدت و بلند مدت مرا به کجا خواهند رساند؟
از من چه کسی خواهند ساخت؟
آیا در این بین مشکلی وجود دارد؟
بررسی را از سه تا از نزدیک ترین دوستانتان شروع کنید؟
از چه راه هایی امرار معاش می کنند؟
شاغل اند یا بیکار؟
چه تفریحاتی دارند؟
چگونه آدمهایی هستند؟
اخلاقشان چگونه است و چگونه فکر می کنند؟
چه اهدافی در سر دارند؟
باید حاضر باشید نگاهی صادقانه به نوع تاثیری که آنها بر شما دارند، بیندازید:
وقتی با هم هستید درباره چه موضوعاتی باهم صحبت می کنید؟
از رئیس و یا از محل کارتان بدگویی می کنید یا در رابطه با شرایط و اوضاع اقتصادی و... غر می زنید؟
آیا آنها به تو کمک می کنند تا در مسیر دلخواهت رشد کنی؟
اگر متوجه بشوید که حفظ همین معاشرت ها، بیشتر نکردن آنها و یا محدود نکردن آنها باعث فاصله افتادن شما با رویاهایتان شده و نوع زندگی ای را که برای خود و خانوادهتان آرزو دارید از شما گرفته، چه کار می کنید؟
بعد از دیدارهایتان، وقتی از هم جدا می شوید
آیا بیشتر کار می کنید؟
آیا انگیزه پیدا کرده اید که انسانهای بهتری بشوید؟
اهدافتان را با شور و اشتیاق بیشتری دنبال می کنید؟
خیلی از دوستان و آشنایان ما افراد خوبی هستند و اغلب نیت خیر دارند؛ اما اگر تاثیری که آنها بر ما می گذارند منفی باشد، این دیگر با ما است که انتخابهای ناگوار داشته باشیم تا از خودمان حفاظت کنیم.
اینها سئوالات ساده ای هستند که تاثیر قدرتمندی بر شکل و نحوه زندگی کردن ما خواهند گذاشت.
هر ارتباطی که داریم یک نوع معاشرت به حساب می آید و هر معاشرتی، یا تاثیر مثبت دارد یا خنثی و یا منفی بنابراین، کسی که به دنبال موفقیت است باید مدام حساب کند که این چه نوع رابطه ای است و چه عواید و عواقبی به همراه خواهد داشت؟
برای این کار، با هر کسی که با او آشنا می شوید او را بگذارید در یکی از این سه معادلات و جواب آن را بررسی کنیم:
- عدم معاشرت / قطع ارتباط
- معاشرت محدود
- معاشرت گسترده
از خودتان بپرسید صرفِ چه مقدار زمان با هر شخص، شما را درگیرِ تبدیل شدن به شخصی که می خواهید بشوید، می کند؟
اگر پاسخ «حذف این زمان» باشد، باید به فکر قطع ارتباط با آنها بیفتید. خیلی اوقات در زندگی با تصمیم گیری های سخت مواجه می شویم که اگر درست تصمیم نگیریم باید در آینده هزینه گزاف آن را بپردازیم.
در طول مسیر زندگی مقاطعی بوده که می توانستیم روابط جدید بسازیم، هنوز هم می توانیم. اگر می خواهید در زمره افراد موفق قرار بگیرید باید به دنبال ایجاد رابطه با دیگر افراد موفقی باشید که شما را به سمت موفقیت هُل بدهند، شما را به تکاپو وادارند و به بهتر شدن ترغیبتان کنند.
چگونه افراد موفق را پیدا کنیم؟
برای جذب افراد جذاب باید خودتان جذاب باشید
برای جذب افراد قدرتمند باید خودتان قدرتمند باشید
برای جذب افراد متعهد باید خودتان متعهد باشید
به جای اینکه بروید روی آنها کار کنید، روی خودتان کار کنید
اگر اینگونه باشید می توانید آنها را جذب کنید و برای اینکه اینگونه شوید باید خودتان را رشد دهید؛ در واقع همه اینها بر می گردد به «رشد شخصی / توسعه فردی».
اگر هم اکنون این شرایط را ندارید، نباید هم انتظار داشته باشید که بتوانید این افراد را جذب کنید؛ اما نباید هم دلسرد شوید و خود را دست کم بگیرید. کافیست از همین حالا شروع کنید، خواهید دید که روز به روز بهتر و بهتر خواهید شد. هر چه موفقتر باشید افراد موفق بیشتری را میتوانید وارد روابط خودتان کنید.
اگر افراد موفق احساس کنند که شما تمایل به اصلاح و ترقی دارید، خیلی از آنها پذیرای شما خواهند بود؛ کافیست کمی بلند پروازی از خود نشان دهید در این صورت به احتمال زیاد تمایل خواهند داشت که شما را در جمع خودشان راه بدهند.
می دانید چه اتفاقی میافتد وقتی که با افراد موفق ارتباط برقرار کرده و با آنها معاشرت میکنید؟
اول اینکه در تماس با انواع دانش های جدید قرار خواهید گرفت! مثل این دانش که میفهمید دنیا چطور کار می کند، متوجه می شوید که کسب و کار چگونه کار می کند، یاد می گیرید که چطور می توانید روابط خود را بهتر و آنها را گسترش دهید.
دوم اینکه در تماس با شبکه های جدید بزرگ قرار می گیرید. دوستان آنها دوستان شما می شوند و بزودی کل کسب و کار و دایره نفوذتان رشد بهتری خواهند کرد.
سوم اینکه «نگرش» شما تغییر می کند. 99درصد زندگی «نگرش» است، یادتان باشد در شکل گیری نگرش «نفوذ» و «معاشرت» نقش پررنگی دارند.
بنابراین اینکه با چه کسانی نشست و برخاست داشته باشید، اصلی ترین عامل تعیین کننده شکل گیری نگرش شما خواهد بود.
تا به حال دیده نشده افراد موفق وقت خود را با افرادی بگذرانند که نگرش بدی دارند. هر کاری که تا کنون کرده اید و با هر کسی که تا کنون معاشرت داشته اید، شما را به موقعیت فعلی رسانده بنابراین، در صورتی که در معاشرتهای خود تغییراتی بدهید، به نتایج متفاوتی در کار و زندگی خود خواهید رسید.
زندگی یک سفر طولانی است و ما در طول این راه با مردم زیادی آشنا می شویم؛ بعضی از آنها کل سفر را با ما خواهند بود، بعضی ها بخشی از سفر را و بعضی هم برای مدت طولانی با ما هستند.
دیگران می آیند و می روند ازاینرو، کسانی که در این سفر کمک حال ما نیستند یقینا افراد مناسبی برای همسفر بودن با ما نیز نخواهند بود. ما آزاد و مسئول هستیم که تعیین کنیم با چه کسانی معاشرت کنیم و این خود بر مطلوب بودن سفر تاثیر می گذارد.
پایان بخش اول
برای مطالعه بخش دوم «12 ستون موفیت» اینجا کلیک کنید.
شاد و دلنشین و موفق باشید